مقدمه
یکی از جنبه های مهم ازدواج، بررسی مسائل عاطفی است. چیزی که تحت عنوان عشق از آن یاد میشود(درویشزاده و پاشا،2011). با آنکه عشق از زمانهای کهن در بین انواع دیگر روابط ممتاز بوده است، اما فقط در سال های اخیر به عنوان پایهای برای انتخاب همسر در
نظر گرفته میشود. این عقیده که پیوستگی عاطفی همراه با عشق برای ادامه ارتباط طولانی بین زوجها کافی است، در همه جا وجود دارد.
بزرگترین مسئله افراد، ناتوانی آنها در ارضاء نیاز خود به عشق است. این که به مرور احساس شیدایی اوایل ازدواج میتواند به عشقی بالغانه تبدیل شود. زن می تواند از گفتن “دوستت دارم” و شوهر از شنیدن آن لذت ببرد؛ زیرا محبت و جذابیت متقابل در بافت صمیمت، وفاداری، اعتماد و دوستی بهم گره خورده؛ این عشق قویتر و عمیقتری را پایه گذاری میکند(بک، ترجمه قرچهداغی،1384).
یکی از مهم ترین روابطی که انسانها در طول زندگی خود برقرار می سازند و انتظار دارند که نیاز روانی آنها به دوست داشتن و دوست داشته شدن را تأمین کند، عشق است. از آنجا که این پدیده بسیار پیچیده است، فریبندهترین هیجان آدمی بوده و شاعران، ترانهسرایان، فیلسوفان و دانشمندان همگی کوشیدهاند، این حالت رازآمیز را توصیف کنند؛ اما هیچ یک به طور کامل موفق به این کار نشده اند. با این همه، برخی معتقدند که انگار عشق رمانتیک هنوز پابرجاست و همه در جستجوی همسری هستند که به تصور آنان، آرمان رمانتیک را تحقق بخشد. عشق و محبت از کیفیتی برخوردار است که میتواند بسیاری از تنش های میان زوجین را محو نموده و بر خودمحوریها سرپوش بگذارد(کریمی،1398).
تعریف عشق:
- عشق واکنشی آموختنی و احساسی فراگرفتنی است؛ محیط تأثیر عمیقی بر سبک و روش عشقورزی دارد(کاسیا،2010). افرادبرای عشقورزیدن نسبت به همسر خود، از یک سبک خاصیاستفاده میکنند و این سبک، متأثر از ارتباط متقابل و مداوم بین زن و شوهر و تعبیری است که از محیط زندگی خود دارند(نتو،2007؛ به نقل از کریمی، دنیوی، راه نجات و کیانی مقدم،1396).
- عشق طولانی مدت بطور خودکار به وجود نمیآید بلکه نیازمند تلاش جدی است(گرینبرگ و اندرئوس،1393).
- در فرایند عشقورزی، تمایل شناختی برای قرار دادن خود در جای دیگر نیز از اهمیت زیادی برخوردار است(النگ به نقل از روشن، علینقی، ثنایی و میلانی،1391).
- عدم عشق و محبت کافی ممکن است به صورت مشکلات شناختی، اختلالات اضطرابی و مشکلات فیزیولوژیکی نمایان شود یا این که زمینه را برای گرایش به انحرافات اجتماعی از قبیل روابط فرازناشویی، عدم تعهد، بیبند و باری جنسی، کاهش رضایت جنسی، اضطراب، افسردگی، شکاکیت و اعتیاد فراهم سازد(مسترز،1998؛تیلگمن و همکاران، 2008؛ نقل از کریمیان،1390). بنابراین روابط نزدیک و عاشقانه، از جمله عواملی است که بر سلامت روان و نیز رضایتمندی و تعارضات زوجین اثر مستقیم دارد(بک، 1994 به نقل از آرینفر و پورشهریاری،1396).
- افراد انتظار دارند که ازدواج تا حد امکان نیازهای عاطفی آنها را برآورده سازد. زنها میخواهند شخصیتی بیش از یک خانهدار و یک مادر باشند. مردها هم دیگر نمیخواهند فقط در نقش یک جنگنده و یک ماشین کار ظاهر شوند. آنها مترصد مهر و محبت هستند(گری،1951؛ ترجمه قراچهداغی،1380).
تعریف سبکهای عشقورزی:
عشق و سبک عشق ورزی عامل موثری بر کیفیت روابط زناشویی است، سبک های عشق ورزی اشاره به این امر دارد که چگونه افراد
عشق را تعریف می کنند یا عشق ورزی می کنند(صادقی، احمدی و بهرامی، 1391؛ کاکیل، 1386؛ نتو، 2007؛ به نقل از شکرالله زاده و مدنی، 1395).
قصه عشق
هر فردی گرایش دارد عاشق کسی شود که قصه اش با او یکی یا مشابه باشد اما نقش این شخص در قصه، مکمل نقش خود اوست و بدین ترتیب، این شخص ازجهاتی مثل خود اوست و از جنبه هایی بالقوه متفاوت است. وقتی دو همسر قصه های مشابه و همسانی داشته باشند؛ رابطه آنها دوام بیشتری دارد وسطح رضایتمندی آنان از زندگی زناشویی خویش بالا می رود(صادقی، احمدی، بهرامی، اعتمادی و پورسید، 1397).
همین امر منجر به ابراز سبکهای عشقورزی مختلف در زوجین میشود که مطابق با قصههای عشق آنهاست. نظریه عشق به مثابه یک داستان، شاید بیش ازهرنظریة دیگری بتواند توضیح دهد که چرا انتخاب های افراد با یکدیگر متفاوتند، ولی انتخاب های یک فرد در طول زمان معمولاً یکسان باقی میماند.
چرا رابطة دو شریکی که از نظر سایرین دردناك، زجرآور و غیرقابل تحمل می نماید، سالها ادامه مییابد وهردو شریک از آن راضی هستند؛ در حالی که رابطة دو شریکی که به ظاهر توام با سعادت و سالمت است و نمونة یک رابطة آرمانى و کامل به شمار می آید، تداوم ندارد و سرانجام از هم جدا می شوند و هریک به دنبال شخص مناسب خویش می رود.(عائلی و کرمی،1386).
قصه های عشق را به شیوه های متنوعی میتوان گروه بندی کرد. این گروهبندی بر اساس ویژگیهای درونی قصههاست. این گروهبندی یک گروهبندی استنباطی است و براساس تحلیل آماری تهیه نشده است. این گروه بندی به ما کمک می کند تا ضرورت هایی را درك کنیم که گونه های مختلف داستان بر روابط تحمیل میکنند.
نظریه استرنبرگ درمورد قصه عشق
استرنبرگ با انتقاد از نظریه مثلث عشق در سال 1994 نظریه جدید مطرح نمود، نظریه جدیدی تحت عنوان(عشق به مثابه قصه) مطرح نمود. در این نظریه فرض بر این است که هر فردی گرایش دارد عاشق کسی شود که قصهاش با او یکی یا مشابه باشد؛ اما نقش این
شخص در قصه، مکمل خود اوست و بدین ترتیب، این شخص از جهاتی مثل خود اوست و از جنبههایی بالقوه متفاوت است. اگر فرد از سر اتفاق عاشق کسی شود که قصهای کاملاً متفاوت داشته باشد، آن وقت است که هم رابطهی آنها و هم هم عشقی که زیر ساخت این رابطه است، وضعیتی متزلزل پیدا می کند. در چنین حالتی یا باید به دنبال شخص دیگری باشیم و رابطه مان را تغییر دهیم یا آنکه قصه خودمان را عوض کنیم. وقتی دو همسر قصه های مشابه و همسانی دارند، رابطه آن ها دوام بیشتری دارد وسطح رضایتمندی آنان از زندگی زناشویی خویش بالا می رود(صادقی، احمدی، بهرامی، اعتمادی و پورسید،1397). استرنبرگ بر این باور است که با گذشت زمان قصه ها بی تردید دگرگون میشوند، اما به هیچ وجه از میان نمیروند. ما همواره در حال دستکاری قصه های قدیمی هستیم و قصه های تازه ممکن است بهتر یا بدتر باشند(ادیب راد و ادیب راد،2005).
استرنبرگ و بارنز قصههای عشق را به پنج گروه اصلی تقسیم میکنند و هر گروه را شامل چندین قصه میدانند. گروه قصههای عشق وزیرمجموعههای آن شامل موارد زیر است:
گروه اول:
قصه های نامتقارن
قصه های نامتقارن بر این دیدگاه استوار است که عدم تقارن میان جفتها، اساس بنیادین رابطه صمیمانه و نزدیک است. شش گونه قصه نامتقارن وجود دارد که شامل این قصهها است:
1 ) قصه معلم-شاگرد: دراین قصه یک نفر ساختار و اطلاعات را فراهم میکند و نفر دیگر دریافت کننده اطلاعات است.
2 ) قصه ایثار و فداکاری: یک نفر با کمال میل تخفیف میدهد و کوتاه میآید و نفر دیگر از این تخفیفها بهره میبرد و سود میکند.
3 ) قصه حکومت: یک نفر بردیگری مسلط است و قدرت و اتخاذ تمامی تصمیمها در دست اوست و دیگری فرمانبردار است.
4) قصه پلیسی: یک نفر دیگری را زیر نظر دارد و اغلب او را در چهارچوبی که می خواهد قرار میدهد، او برای خود حق اضافی قائل است.
5 ) قصه زشت انگاری(پورنوگرافی): یک نفر شریک خود را خوار و بیمقدار میکند و طرف دیگر به عنوان شی جنسی مورد استفاده قرار می گیرد.
6 ) قصه وحشت: یک فرد شکنجهگر است و فرد دیگر قربانی بیحرمتی و تحقیر میشود. این فرد جذب روابطی میشود که در آن یا بترسد یا بترساند و از آن لذت می برد(استرنبرگ و همکاران، 2001 ،نقل از بهرامی 1391).
گروه دوم:
قصههای موضوعی:
در قصه های شئ، ارزش اشخاص و روابط به خاطر خودشان نیست، بلکه به خاطر عملکرد آنها در مقام یک شیئ است. اغلب به نظر میرسد تا زمانی که کارکرد های معینی انجام میگیرند، انگار شخص یا رابطه خاص، دارای اهمیت چندانی نیست.
قصههای موضوعی نوع اول که شامل قصههای عشق شخص در مقام شیئ بوده:
- قصه علمی-تخیلی: در این قصه، عجیب یا غیرعادی بودن طرف مقابل اهمیت محوری دارد .کسانی که درگیر این داستان هستند به سوی افرادی کشیده میشوند که به نظر آنها عجیب و درك ناشدنی بیایند. هر چه بیشتر دارای این صفات باشند، بهتر است.
- قصه مجموعه(کلکسیون): زوج در مقام جزیی از یک مجموعه بزرگتر ارزشگذاری میشود؛ شخص جفت خود را بدین دلیل انتخاب میکند که این افراد در مجموعه فراگیری میگنجند.
- قصه هنر: در این قصه، ظاهر جسمانی طرف مقابل است که اهمیت دارد. فرد گرایش به این دارد که همسر خود را به خاطرزیبایی و جذابیت جسمانیاش دوست بدارد(استرنبرگ، 1998 ،نقل از سینا، 1395).
قصههای موضوعی نوع دوم از این گروه که شامل قصههای رابطه در مقام شیئ بوده:
- قصه خانه و خانواده: رابطه در خدمت ایجاد یک فضای امن وآرام(مثلاً یک خانه راحت و جذاب) قرار میگیرد.
- قصه بهبودی: رابطه وسیلهای برای التیام نوعی آسیب است؛ در واقع رابطه بهطور موقت، برای بهبود یکی از طرفین از آسیب جسمی یا روانی شکل میگیرد.
- قصه دین: در این قصه، از رابطه به عنوان وسیلهای برای نزدیک شدن به خدا استفاده می شود یا آنکه رابطه خود به مظهر و تجسم احساسات دینی فرد تبدیل میگردد.
- قصه بازی: در این داستان، طرفین با هدف پیروزی بر یکدیگر، رابطه خود را با مضمون برد و باخت ادامه میدهند .به طوری که رابطه به صورت وسیلهای برای انجام بازی اغلب پیچیده در میآید که دارای مجموع قواعد بوده و خود نوعاً دارای برنده و بازنده است؛ هر چند ممکن است در هر نوبت بازی، برنده و بازنده متفاوت باشد(استرنبرگ، 1996 ،نقل از بهرامی، 1396).
گروه سوم:
قصه های مشارکت
در قصههای مشارکت، به عشق از این زاویه نگریسته می شود که همپای همکاری جفتها برای آفریدن یا حفظ چیزی، عشق تکامل مییابد. در قصه سفر، جفتها رابطه خود را به چشم مسافر نگاه میکنند. در قصه بافندگی و دوزندگی، جفت خود را به چشم کسانی میبینند که در حال به هم بافتن و دوختن رابطه خویش هستند. در قصه باغ و باغچه، جفتها رابطه را به چشم باغ میبینند، باغی که باید با دقت به آن رسید و آن را آبیاری کرد. در قصه تجارت، جفتها رابطه خود را به چشم تجارت و رابطه مالی نگاه میکنند. در قصه اعتیاد، معتاد و هماعتیاد از یکدیگر تغذیه میکنند.
- قصه سفر: در این داستان عشق همچون سفری، زن و مرد را به تلاش برای رسیدن به هدف مشترکشان سوق میدهد. در قصه سفر تنها مقصد مورد توجه خاص نیست؛ بلکه چگونگی رسیدن به مقصد و لذت بردن از در کنار هم بودن اهمیت دارد.
- قصه بافندگی و دوزندگی: رابطه عاشقانه با سعی و تلاش طرفین ساخته و پرداخته می شود و عشق به دیده هر آن چه که زوج می سازد، نگریسته می شود(آن ها خود را به چشم کسانی نگاه میکنند که در حال به هم دوختن رابطه خود هستند).
- قصه باغ و باغچه: در این قصه، هر دو برای شکوفایی و بالندگی رابطهشان تلاش میکنند؛ زیرا که آنها رابطه خویش را به چشم باغی میبینند که باید به دقت به آن رسید و آن را آبیاری کرد؛ به این امید که رشد کند و بارور شود.
- قصه تجارت: رابطه به شکل نوعی همکاری شغلی بر اساس تقسیم وظایف نگریسته میشود. رابطه به مانند یک کار تجاری در نظر گرفته می شود و فرد، همسر خود را به عنوان (شریک تجاری) میبیند و از نظر شایستگیاش در این نقش ارزیابی میکند.
- قصه اعتیاد: دراین داستان، وابستگی محتوای اصلی زندگی را تشکیل میدهد؛ یکی از طرفین معتاد بدون وجود دیگری قادر به ادامه زندگی نیست و طرف دیگر(هم اعتیاد) نیز، نیاز دارد تا کسی به او معتاد و وابستهباشد (اسمیت و کلاسسا،2016، نقل از رمضان و نوری،1397).
گروه چهارم:
قصههای روایی
در قصههای روایی، جفتها معتقدند نوعی متن واقعی یا خیالی وجود دارد که بیرون از رابطه حضور دارد. در قصه خیالی، این متن، افسانه پریان است. در قصه تاریخ، این متن یک متن تاریخی است. متنی که بیرون از رابطه در جریان است، مانند چراغ راه آینده میباشد. در قصه
علم، اصول و قوانین علمی عامل برانگیزانندهی رابطه و عامل شکل گرفتن احساسات، افکار و کردار آدمی در آن رابطه است. در قصه آشپزی، دستورالعملی برای تهیه غذایی وجود دارد که شامل همهی مواد لازم برای بهوجود آمدن یک رابطه موفقیتآمیز است.
- قصه خیال: رابطه در این داستان در هالهای از رویا شکل میگیرد؛ مانند افسانه پریان که شاهزاهی آقا و شاهزادهی خانمی در جستجوی یافتن یکدیگرند و بعد از اینکه یکدیگر را پیدا میکنند، به شادمانی روزگار میگذرانند. کسانی که قصه آنها خیال است؛ همسر خود را به هیئت کسانی میبینید که خوابهای آنها را واقعیت میبخشد.
- قصه تاریخی: در این قصه، زمان حال برمبنای گذشته تعریف میشود. زوج ها زمان حال را به صورت انبوهی از رویدادهای گذشته میبینند و گذشته را به شکلی میبینند که انگار تا زمان حال ادامه یافته است.
- قصه علم: رابطه بر بنیان قواعد و فرمولی استوار است؛ این قواعد عامل بر انگیزنده و عامل شکل گرفتن احساسات، افکار و کردار آدمی در آن رابطهاند.
- قصه آشپزی: زن و مرد بر اساس الگوی معینی برای موفقیت و خوشبختی تلاش میکنند؛ بدین معنا که فکر میکنند، اگرازدستورالعملهای خاص مانند یک کتاب آشپزی تبعیت کنند، رابطه آنها تقریباً موفقیتآمیز خواهد شد(نتو، 2007).
گروه پنجم:
قصههای ژانر(گونه)
در قصه های ژانرگونه، شیوه یا روش حضور در یک رابطه کلید موجودیت و حفظ آن رابطه است. در قصه جنگ، جنگی که در جریان است و نبردهای بسیاری که ریشه در این جنگ دارند، بر رابطه مسلط میباشد. در قصه تئاتر، یکی از جفت ها یا گاهی هر دوجفت درگیر یک نقش خاص هستند. در قصه طنز، برتری با لطیفه، سرزندگی و دیدن بُعد سرگرمکننده چیزهاست. در قصه معما وضع به گونهای است که یکی از دو جفت پیوسته در هالهای از رمز و راز فرورفته است (بهرامی، 1396).
- قصه جنگ: دراین قصه، جنگی در جریان است و درگیری بسیاری بر رابطه مسلط است؛ دراین جنگ، برنده و بازندهای وجود ندارد، زیرا که بقای رابطه برمبنای بیپایان بودن این جنگ است.
- قصه تئاتر: در این داستان، رابطه به شکل بازی در صحنه نگریسته میشود و زن یا مرد (یا هر دو) در آن به ایفای نقش میپردازند.
- قصه طنز: هر دو شرکتکننده در این قصه تمایل دارند؛ رویه مفرح و خندهدار پدیدهها را ببینند. شوخی طبیعی جای هرگونه تلاش برای توجه جدی به تعارضها را میگیرد.
- قصه معما: در این داستان، آنچه مهم است؛ پنهان نگهداشتن اطلاعات از دیگری است به این صورت که یکی از زوجها پیوسته در هالهای از رمز و راز فرو رفته است و نقش جفت دیگر، تلاش برای نفوذ در این هاله معمایی است
(استرنبرگ، 2001 ،نقل از رمضان و همکاران 1397).
داستان هایی که با خود به رابطه میآوریم، موجب میشوند تا مسائل خاصی را باور کنیم و حتی به شیوه خاصی رفتار کنیم؛ همچنین مشترک بودن داستانها رشد شخصی و تعاملات ما با دیگران را شکل داده، تغییر و تعدیل میکند(استرنبرگ، بارنز و همکاران،2001، به نقل از گراوند و میرزائی،1396).
استرنبرگ(2000) برای هیچ یک از قصه ها ارزشگذاری نمیکند، به عبارتی هیچ یک از قصهها را ارجحیت نمیدهد و معتقد است که هر قصه نکات مثبت و منفی خود را دارد. وی میگوید: “هرگاه این قصه ها مشترك باشند، زوجین از زندگی مشترک احساس رضایت بیشتری میکنند”.
منابع:
- بک، آرون(1384). عشق هرگز کافی نیست. ترجمه مهدی قرچهداغی. تهران: آسیم.
- کریمی، مهسا؛ دنیوی، وحید؛راه نجات،امیرمحسن؛ کیانی مقدم، امیرسام(1396). رابطه معنویتگرایی با عشقورزی و الگوی ارتباطی زوجین. فصلنامه پرستار و پزشک در رزم،5(15)،52-44.
- صادقی، مسعود؛ احمدی، احمد؛ بهرامی، فاطمه؛ اعتمادی، عذرا؛ پورسید، رضا(1397). بررسی تأثیر آموزش به شیوه تحلیل رفتار متقابل بر سبکهای عشقورزی زوجین. پژوهشهای علوم شناختی و رفتاری،3(2)، 84-71.
- گرینبرگ، ملانی(1393). چند واقعیت علمی درباره عشق. ترجمه علی فیضی. تهران: کتاب سبز(تاریخ انتشارات به زبان اصلی،2013).
- استرنبرگ،رابرت(1391). قصه عشق: نگرشی تازه به روابط زن و مرد. ترجمه علی اصغر بهرامی. تهران: جوانه رشد.
- سینا، فرنوش(1395). پیشبینی رضایت زناشویی از طریق سبک دلبستگی و داستان عشق استرنبرگ در زوجین ساکن شهرستان قشم. پایاننامه کارشناسی ارشد، منتشر نشده، دانشگاه هرمز.
- رمضان، نساء؛ نوری، نسیم(1397). پیشبینی قصههای عشق براساس سبکهای دفاعی و خودپنداره. فصلنامه خانواده پژوهی،4(15)، 261-247.
Adibrad, N, Adibrad, M. (2005). Examine the relationship between relation beliefs and marital Burnout in women seeking divorce and women to Counseling Research & Developments. Quarterly Journal of Iranian Counseling Association. 4(13). 99-110.
Neto, F. (2007). Love Styles: A Cross-Cultural Study of British, Indian, and Portuguese College Students. Journal of Comparative Family Studies. 38(2), 239-258
Sternberg,R. J, barnes, M, hojjat, M. (2001). Empirical test of aspect of theory of love as story. European jornal of Personality, 15, 1-20