به نام خدا
جستاری در دنیای خودشیفتهها از 6 نگاه مختلف
(گلچین مطالب طلایی از 6 منبع تخصصی اصلی اختلالات شخصیت)
همهی ما، کسانی را که در خودشان غرق هستند و شاید درمورد تواناییهای خود مبالغه کنند را میشناسیم. آنها خودشان را متفاوت از دیگران و شایسته رفتار و برخوردی متفاوت میدانند. این گرایش در اختلال شخصیت خودشیفته به نهایت خود میرسد(بارلو، 1394). شخصیت افراد خودشیفته بر تمام ابعاد زندگی و بخصوص روابط آنها فاجعهبار است. عزتنفس شکننده، دلبستگی ناایمن و عدم همدلی باعث بروز این فجایع میشود. پس شناسایی نشانههای شخصیت خودشیفته در آشنایی اولیه یا شریک زندگیتان، باعث میشود تا از چاه تاریک رابطه با یک فرد خودشیفته با موفقیت عبور کرده و خودتان را نجات دهید.
توصیف بالینی
شخاص دچار اختلال شخصیت
خودشیفته، عزت نفس خود را
برمبنای نظر دیگران استوار میسازند، خود را استثنایی
دانسته و دیدگاهی خودبزرگ
بینانه دربارهی تواناییهای خود دارند و خیالپردازیهای مربوط به موفقیت بزرگ، ذهن آنان را به خود مشغول میکند. آنها بیش از حد معمول خودمحور هستند، نیاز به توجه کمابیش مداوم دارند، همدلی نداشته، خودبینی به همر
اه احساس حسادت داشته، عادت دارند تا از دیگران بهرهکشی کنند و احساس میکنند افرادی سزاوار و مستحق هستند.
افراد خودشیفته وقتی با دیگر آدمهای موفق روبرو میشوند، به شدت حسود و متکبر میشون
د و چون معمولاً انتظاراتی را که از خودشان دارند برآورده نمیکنند، معمولاً افسردهاند(بارلو، 1394).
خواستگاه اصطلاح نارسیسیستیک[1]
نارسیس[2] جوانی بود که عشق اکو[3] را رد کرد و مفتون زیبایی خودش شد. او روزها را تحسین زیبایی خودش در یک آبگیر میکرد. روانکاوان از جمله فروید، از اصطلاح narcissism یا خودشیفته برای توصیف کسانی استفاده میکردند که تلقی اغراقآمیزی از مهم بودن خود داشتند و با مورد توجه واقع شدن، اشتغال ذهنی داشتند(بارلو، 1394).
عزتنفس و خودپندارهی زیربنایی افراد خودشیفته
گرچه ممکن است به نظر برسد که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته خود را بهتر از دیگران میدانند، اما این بزرگمنشی ممکن است آسیبپذیری زیربنایی در خودپندارهی آنها را بپوشاند. این افراد نسبت به طرد حساس هستند، به احتمال بیشتری احساس شرم میکنند و کمتر میتوانند با خیالپردازیهای بزرگمنشانه، خودپندارهی متزلزل خود را تقویت کنند. احتمال دارد که آنها خجالتی و حتی همدل به نظر برسند. وقتی احساس میکنند مطابق با معیارهای خود زندگی نکردهاند، به احتمال بیشتری از نظر اجتماعی کنارهگیری میکنند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
امکان دارد برخی افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته واقعاً خودپنداره کاذب و بزرگمنشانه داشته باشند. متخصصان بالینی این دست از افراد خودشیفته را خودشیفتههای بزرگمنش مینامند. این افراد بسیاری از ویژگیهای خودشیفتههای آسیبپذیر را ندارند اما شکست در زمینهی دستاوردهای شخصی، افرادی را که خودشیفتهی بزرگمنش هستند را بیشتر آزار میدهد.
DSM-5 این تمایز را بصورت روشن مطرح نمیکند اما متخصصان بالینی و پژوهشگران معتقدند که این تمایز مهمی است.
نیاز به پیشرفت در افراد خودشیفته
این افراد اغلب به شهرت وثروت به عنوان راهی برای کسب تحسین دیگران بیش از حد بها میدهند. با توجه به تمرکز آنها روی کسب تحسین، ظاهر آنها از اهمیت زیادی برخوردار میشود. به همین دلیل سرمایهگذاری بیش از حدی بر روی لباسهای خود داشته و لباسهای گرانقیمتی به تن دارند. این نکته در تحقیقات نیز تأیید شد. این افراد به همان میزانی که اعتمادبنفس بیش از حدی از خود نشان میدهند، در حسادت و نیاز آنها به تحسین شدن یک آسیبپذیری اساسی آشکار است. درست همانطور که عاشق تعریف و تمجید هستند، گرایش دارند تا به انتقاد هم واکنش شدید نشان دهند. زمانی که با تهدید رقابتی یا تحقیر روبرو میشوند، به احتمال زیاد تلافیجو و پرخاشگر میشوند. این افراد معیارهای شخصی به طرز غیرواقعبینانهای عالی برای خود تعیین میکنند. این احساس سزاواری، به صفت شخصیت بزرگمنشی تبدیل شده و تمایل آنها برای تحسین باعث میشود که هر وقت امکانپذیر باشد، به دنبال شهرت باشند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
روابط افراد خوشیفته
وقتی افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته با دیگران تعامل میکنند، هدف اصلی آنها حمایت از عزتنفس شان است. با این حال، گرچه آنها نسبت به عقاید دیگران حساس هستند، ولی نمیتوانند با دیگران همدلی کنند. در روابط شخصی و خاص خود، نمیتوانند صمیمیت واقعی با همسر یا پارتنر خود ایجاد کنند؛ زیرا بر خودشان، احساساتشان و نحوهای که دیگران آنها را درک میکنند، تمرکز دارند. این افراد انتظار دارند که دیگران بطور ویژه به آنها لطف کنند و درنتیجه روابط بینفردی آنها با اختلال همراه است. نیاز بیش از حد آنها به مورد توجه بودن، اغلب رابطهی زوجی را به چالش میکشد. آنها به دنبال معشوقههایی با جایگاه اجتماعی بالا هستند تا معشوقهی خود را آرمانیسازی کرده و پزشان را بدهند، اما اگر فرصتی برای ارتباط با فردی در جایگاه بالاتر بیابند، معشوقهی خود را عوض میکنند. این افراد تلاش مداومی برای جلب تأیید دیگران دارند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
نخست این که آنها تمایل به فخرفروشی فراوان دارند؛ این کار در آغاز تأثیر خوبی برجای میگذارد؛ اما با گذشت زمان، دیگران فخرفروشی پیاپی را منفی تعبیر میکنند.
روابط افراد خودشیفته شکننده است و چون به به قواعد مرسوم رفتار تن نمیدهند، ممکن است خون افراد دیگر را به جوش بیاورند. رفتار استثمارگرایانه در روابط بین فردی آنها چیز کاملاً پیش پاافتاده و رایجی است. اینها نمیتوانند همدلی از خود نشان دهند و برای دستیابی به اهداف خودخواهانهی خودشان تظاهر به همدردی میکنند(کاپلان، سادوک2015)
دوم این که وقتی کسی در کاری که با عزتنفس ارتباط دارد بهتر از آنها عمل میکند، وجههی آن شخص را خراب خواهند کرد، حتی جلوی خود آن فرد. این چارچوب، درک علت این موضوع را آسان میکند که چرا اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته مرتکب رفتارهایی میشوند که باعث بیزار شدن دیگران از آنها میشوند؛ حس خویشتن این افراد به مورد تحسین قرار گرفتن بستگی دارد، نه دستیابی به صمیمیت و حفظ آن(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت خودشیفته
الگوی نافذی از خودبزرگبینی(در عالم خیال یا رفتار)، نیاز به تحسین و فقدان همدلی که از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینههای مختلف به چشم میخورد و با پنج مورد یا بیشتر از موارد زیر مشخص میشود:
- احساس خودبزرگبینی به صورت مهم پنداشتن خود داشته باشد(مثلاً درمورد دستاوردها و استعدادهای خود اغراق کند، انتظار دارد بدون اینکه به موفقیت چشمگیری دست یافته باشد، او را آدم بزرگ و برتری بدانند).
- با خیالپردازیهایی در زمینهی موفقیت بیحد و حصر، قدرت، هوشريال استعداد، زیبایی یا عشق ایدهآل اشغال ذهنی دارد.
- معتقد است که “خاص” و بیهمتا است و فقط افراد یا مؤسسات خاص یا عالی رتبه قادر به درک وی هستند و بایستی تنها با آنها رابطه داشته باشد.
- نیاز مفرط به تحسین
- وجود احساس محق بودن(یعنی، به شکل نامعقولی انتظار داشته باشد برخوردی بسیار مطلوب با وی صورت گیرد یا افراد بیچون و چرا تسلیم خواستههایش شوند).
- در روابط بین فردی استثمارگر است(یعنی، از دیگران برای رسیدن به اهداف خود سوءاستفاده میکند).
- فقدان همدلی: تمایلی برای درک و شناخت احساسات و نیازهای دیگران ندارد.
- اغلب به دیگران حسادت میورزد یا معتقد است که دیگران به وی حسادت میورزند.
- رفتارها یا نگرشهای پرنخوت و متکبرانه نشان میدهد(DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا 2013).
برخی از ویژگیهای همراه به شرح زیر است
- عزتنفس شکننده(که تماماً وابسته به شرایط بیرونی است) توأم با بیش حساسی به انتقاد
- دارای دستاوردهای بسیار زیاد در مقایسه با سایر اختلالات شخصیت
- احساس شرم و تحقیرشدگی فراوان
- رفتارهای نمایشی(لذت بردن از به نمایش گذاشتن خود در برابر دیگران)
- ترس از نقصهای نهفتهی خود و آشکار شدن این نقصها(حقشناس،1395).
آسیبپذیری عزتنفس افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته را نسبت به ضربهی ناشی از انتقاد یا شکست بسیار حساس میسازد. اگرچه ممکن است آنها این مسئله را آشکار نسازند، اما انتقاد میتواند این افراد را ناراحت کرده و برای آنها احتمالاً احساس تحقیر، خفت وخواری، تهی و بیارزش بودن و پوچی ایجاد کند. بنابراین، آنها ممکن است با نفرت، خشم یا حملهی متقابل گستاخانه واکنش نشان دهند. چنین تجاربی الب به انزوای اجتماعی یا تظاهری از فروتنی منجر میشود که میتواند خودبزرگبینی بیمار را پنهان کرده و از آن محافظت نماید. به طور معمول روابط بین فردی به دلیل مشکلات ناشی از استحقاق، نیاز به تحسین و بیاعتنایی نسبی به حساسیتهای دیگران مختل است. اگرچه جاهطلبی و اعتمادبنفس قوی ممکن است به توفیقهای بزرگ منتهی شود، اما ممکن است عملکرد به دلیل عدم تحمل انتقاد یا شکست مختل گردد. گاهی اوقات کارکرد شغلی میتواند بسیار پایین باشد، که نشان دهندهی عدم تمایل به پذیرش خطر رقابت یا موقعیتهای دیگری است که احتمال شکست وجود دارد. احساسات پایدار شرمساری یا حقارت و وجود خودانتقادی ممکن است با انزوای اجتماعی، خلق افسرده و اختلال افسردگی پایدار(افسردهخویی) یا اختلال افسردگی اساسی همراه باشد. برعکس دورههای پیدار خودبزرگبینی ممکن است با خلق هایپومانیا همراه باشند. بهعلاوه اختلال شخصیت خودشیفته با بیاشتهایی عصبی و اختلالات مصرف مواد(بهویژه وابسته به کوکائین) همراه است. اختلال شخصیت خودشیفته ممکن است با اختلالات شخصیت نمایشی، مرزی، ضداجتماعی و پارانوئید همابتلایی داشته باشد(DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا 2013).
تشخیصهای افتراقی
اختلال شخصیت خودشیفته را باید از حالتهای شیدایی و شیدایی خفیف، با توجه به موقتی بودن شیدایی و حس سرخوشی و مختل شدن عملکردهای فردی و اجتماعی این دو مورد تفکیک کرد(حقشناس،1395).
هرکدام از اختلال شخصیتهای مرزی، نمایشی و ضداجتماعی اغلب همزمان با اختلال شخصیت خودشیفته در یک فرد وجود دارد و این به معنای آن است که تشخیص افتراقی آنها از هم بسیار دشوار است(کاپلان، سادوک2015).
همچنین اختلال شخصیت خودشیفته را باید از این اختلالهای شخصیت تفکیک کرد:
- ضداجتماعی: در هر دو اختلال با سوءاستفاده میبینیم اما سوءاستفادههای خودشیفته از دیگران برای ارضای حس برتریطلبی صورت میگیرد نه برای سودجویی؛ همچنین در شخصیتهای ضداجتماعی نیاز بیش از حد به تحسین شدن وجود ندارد(حقشناس،1395).
در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی سابقهی رفتار تکانشی وجود دارد که اغلب به سوءمصرف الکل و سایر مواد مربوط است و باعث میشود گرفتاریهای مکرر قانونی پیدا کنند(کاپلان، سادوک2015).
- مرزی: دارای اعتمادبنفسی بیثبات است و رفتاری آشوبناک دارد، رفتارهای خودخریبگرانه دارد و دارای اضطراب مزمن است و به ندرت دارای دستاوردهای قابلتوجه در زندگی است(حقشناس،1395).
بیماران دچار اختلال شخصیت خودشیفته کمتر از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی اضطراب دارند، زندگیشان کمتر از آنها آشوبناک(Chaotic)است و کمتر اقدام به خودکشی میکنند(کاپلان، سادوک2015).
- نمایشی: برعکس خودشیفتهها دارای ظرفیتهای خوبی برای همدلی و بروز هیجانات است و به ندرت از خود دقت و وسواس در امور و سوءاستفاده از دیگران نشان میدهد(حقشناس،1395).
در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی، خصایصی از نمایشگری[4] و بازی دادن دیگران در روابط بین فردی دیده میشود که با آن چه در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته دیده میشود، مشابهت دارد.
- وسواسی جبری: انعطافناپذیر، کمالگرا، جزئینگر و از نظر اجتماعی منزوی بوده و برعکس خودشیفتهها نیازی به تحسین شدن و دیده شدن یا بیان دستاوردهایشان ندارند(حقشناس،1395).
- پارانوئید: منزوی بوده و دارای سوءظن بسیار شدید هستند در حالی که سوءظن موجود در خودشیفتهها احتمالی بوده و به شدت اختلال شخصیت پارانوئید نیست(حقشناس،1395).
علتشناسی اختلال شخصیت خودشیفته
در دوران نوزادی و طفولیت، موجوداتی خودمحور و متوقعی هستیم که البته این جزئی از تلاش ما برای بقا است. اما بخشی از فرایند اجتماعی شدن بچهها این است که همدلی و نوعدوستی را یاد بگیرند. برخی از روانشناسان از جمله کوهوت[5] معتقدند اختلال شخصیت خودشیفته عمدتاً ناشی از شکست عمیق والدین در ایفای نقش الگوی همدلی در سالهای نخست رشد کودک هستند. در نتیجه، کودک در مرحلهی خودمحوری وخودبزرگبینی رشد، تثبیت میشود؛ در ضمن چنین کودکی(و بعداً چنین بزرگسالی) درگیر جستجوی بیپایان و بیفایدهی شخصی آرمانی میشود که نیازهای نابرآوردهاش در زمینهی همدلی را برآورده کند(بارلو، 1394).
با توجه به اهمیت فرزندپروری آسانگیرانه در فرایند شکلگیری شخصیت خودشیفته، اینجا درمورد سهیم شدن فرزندپروری در صفات شخصیتی صحبت کنیم.
برای تبیین این که فرزندپروری چگونه میتواند در خودشیفتگی نقش داشته باشد، چندین الگوی مختلف تدوین شده است. میلون(1984)، در تبیینی برجسته فرضیهپردازی کرد والدینی که بیش از اندازه آسانگیر هستند، باور کودکان به این که خاص هستند(و حتی خاصتر از کودکان دیگر) و این که نمودهای رفتاری خاص بودن آنها از جانب دیگران تحمل خواهد شد را پرورش میدهند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
رویکرد روانکاوی فروید، خودشیفتگی را به صورت شکست فرد در پیشروی از مراحل اولیه و بسیار متمرکز بر خودِ رشد وانی-جنسی در نظر میگیرد. نظرپردازانی که در چارچوب روابط شیء کار میکنند، فرد خودشیفته را به صورتی درنظر میگیرند که نتوانسته است خودپندارهی منسجمی را تشکیل دهد. فرد خودشیفته وقتی میکوشد حمایت اولیهی والدین را جبران کند، ناامنی را در احساس اهمیت شخصی کاذب جبران میکند(کوهات،1966،1971 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
روانشناسی خود
هنیز کوهات، در دو کتاب تحلیل خود[6](1971) و بازسازی خود[7](1977) بر پایه روانشناسی خود[8]که نوعی نظریه روانپویشی است، الگویی از خودشیفتگی را بنا نهاد. او کار خود را از این مشاهدهی بالینی آغاز کرد که شخص مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، اهمیت خویشتن، خودستایی و تخیلات مربوط به موفقیت نامحدود را نمایش میدهد. طبق نظریه کوهات، این ویژگیها عزتنفسی بسیار شکننده را میپوشانند. افراد دارای اختلال شخصیت خودشیفته میکوشند تا از طریق جستجوی پایانناپذیر احترام از جانب دیگران حس خودارزشمندیشان را تقویت کنند. بنابراین، خودارزشمندی بادکرده و ناارزندهسازی دیگران، دفاعهای علیه احساس شرم هستند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
پژوهشها این فرضیه را تأیید میکنند که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، نسبت به افراد بدون اختلال شخصیت، شرم بیشتری را تجربه میکنند.
مدل شناختی-اجتماعی
کارولین مورف[9] و فردریک رودوالت[10](2001) مدلی برای اختلال شخصیت طرحریزی کردند که برپایهی دو عقیدهی بنیادین استوار است، نخست این که اشخاص دچار این اختلال عزتنفس شکننده دارند، که تا حدودی به این علت است که سعی میکنند باور خاص خود را حفظ کنند. دوم این که اهمیت تعاملات بینفردی برای آنها به دلیل کمک به عزتنفس است و نه بخاطر دستیافتن به نزدیکی و صمیمیت. به عبارت دیگر، آنها به دنبال حفظ تصویری باشکوه از خودشان هستند و این هدف بر تجارب آنها سایه میافکند. تحقیقات مختلف نشان میدهد که افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته سوگیریهای شناختی دارند که به حفظ باورهای خودبزرگبینی آنها کمک میکنند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
عوارض
انزوای اجتماعی، خلق افسرده، افسردهخویی(دیستایمی) یا اختلال افسردگی اساسی در واکنش به انتقاد و شکست
همراهی با سایر اختلالات
این بیماران درخطر ابتلا به افسردگی اساسی، وابستگی و سوءمصرف مواد(بخصوص کوکائین) هستند. شایعترین اختلالات شخصیت همراه با این اختلال، شخصیتهای مرزی، ضداجتماعی، نمایشی و پارانوئید میباشد(حقشناس،1395).
زوال عملکرد
در روابط بین فردی و به ویژه در حوزهی ازدواج و رابطهی زوجی دچار اشکال میشوند(حقشناس،1395).
همهگیرشناسی
براساس DSM-5 شیوع 1 تا 6 درصدی در جمعیت دیده میشود. والدین خودشیفته غالباً چنین طرز تفکر و ژنتیکی را به فرزندانشان منتقل میکنند(حقشناس،1395).
شیوع
پژوهشگران معتقدند که میانگین شیوع اختلال شخصیت خودشیفته در تحقیقات، تقریباً 1 درصد در کل جمعیت است. با این حال، میزان شیوع این اختلال در جمعیت افرادی که جویای درمان بالینی هستند، بسیار بالاتر و بین 2 تا 36 درصد است(داوان، کانیک، اولدهام و کاوردیل،2010).
طبق DSM-5 شیوع اختلال شخصیت خودشیفته، یک تا 6 درصد از جمعیت عمومی است. خطر وقوع این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد، چون آنها احساس غیرواقعبینانهی همهتوانی(قدرت مطلق)، خودبزرگبینی، زیبا بودن و باهوش بودن را در ذهن فرزندان خود نیز میکارند(کاپلان، سادوک2015)
برآورد اختلال شخصیت خودشیفته، برپایه تعاریف DSM-IV، در نمونههای برگرفته شده از جامعه بین صفر تا 2/6 درصد متغیر بوده است(DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا 2013).
فرایند
دارای فرایندی مزمن است. هر چند علائم این اختلال از سنین 40 سالگی به بعد کاهش پیدا میکند ولی معمولاً حس بدبینی آنها افزایش مییابد(حقشناس،1395).
عوامل زمینهساز
فرزندان والدین دچار این اختلال شخصیت در خطر ابتلا به آن هستند. چنین والدینی حس غیرواقعی بزرگمنشی را به فرزندان خود القاء مینمایند. افزون بر این بسیاری از افراد خودشیفته، واقعاً بااستعداد، زیبا و باهوش هستند و همین امتیازهای آنهاست که این افراد را به دام خودشیفتگی میکشاند(حقشناس،1395).
سیر و پیشآگهی
اختلال شخصیت خودشیفته، اختلالی مزمن و صعبالعلاج است. اینگونه بیماران پیوسته باید پیوسته متحمل ضربههایی شوند که در نتیجه رفتار خودشان یا وقایع زندگی بر خودشیفتگیشان وارد میشود. آنها نمیتوانند پیری را تاب بیاورند؛ چون زیبایی، قدرت و مزایای جوانی برایشان مهم است و آنها دودستی به این چیزها چسبیدهاند. به همین دلیل در برابر بحران میانسالی آسیبپذیرتر از دیگران هستند(کاپلان، سادوک2015).
درمان
تحقیقات درمورد گزینههای درمانی از لحاظ تعداد مطالعات و گزارشهای موفقیت، کم و محدود هستند. درمان این افراد غالباً بر خودبزرگبینی، حسادت شدید آنها به ارزیابی و همدلی نکردن آنها با دیگران متمرکز است(بک و دیگران 2007). در شناخت درمانی تخیلات جای خود را به تجربیات روزانه میدهند که واقعاً دستیافتنی هستند. راهبردهای کنار آمدن، از قبیل آرمیدگیآموزی، هم به آنها کمک میکند تا با انتقادات روبرو شده و آن را بپذیرند(بارلو، 1394).
کمک به افراد خودشیفته برای تمرکز بر احساس دیگران هم مفید است، از آنجا که مبتلایان به این اختلال بخصوص در دوران میانسالی، مستعد دورههای افسردگی شدید هستند، درمان آنها غالباً با پرداختن به افسردگی شروع میشود، اما نمیتوانیم درمورد تأثیر چنین درمانی بر اختلال شخصیت خودشیفته، نتیجهگیری خاصی کنیم(بارلو، 1394).
متخصصین بالینی که در چاجوب دیدگاه روانپویشی کار میکنند، میکوشند با استفاده از همدلی برای کمک به جستجوی درمانجو برای شهرت و تحسین، تجربه ی رشدی اصلاحی تأمین کنند. در عین حال، متخصصین بالینی سعی میکنند درمانجو را به سمت درک واقعبینانهتری که هیچکس بدون نقص نیست، هدایت کنند. وقتی درمانجویان احساس کنند که درمانگران بهطور فزایندهای از آنها حمایت میکنند، کمتر بزرگمنش و خودمحور میشوند(کوهات،1966،1971 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
درمانگران شناختی-رفتاری بر عقاید ناسازگارانهای که درمانجویان آنها دارند تمرکز میکنند، از جمله این عقیده که آنها افراد استثنایی هستند که بیشتر از افراد معمولی سزاوار فرخورد بهتر هستند. این عقاید اجازه نمیدهند که آنها تجربهی خود را به صورت واقعبینانه در نظر بگیرند و هنگامی که تجارب بزرگمنشانه درمورد خودشان با تجربیات شکست در دنیای عملی اختلاف پیدا میکند، با مشکلاتی روبرو میشوند. بنابراین متخصصین بالینی که بر طبق دیدگاه شناختی-رفتاری کار میکنند، مداخلههایی را ترتیب میدهند که با گرایشهای خود والابینی و خودمحوری درمانجو هماهنگ، نه این که علیه آنها باشد. مثلاً درمانجو بجای اینکه تلاش کند تا مراجع را متقاعد کند که کمتر خودخواهانه عمل کند، میکوشد به او نشان دهد که راههای بهتری برای رسیدن به هدفهای شخصی مهم وجود دارند. در عین حال درمانگر از تسلیم شدن در برابر درخواستهای درمانجو برای لطف و توجه خاص اجتناب میکند. در صورتی که درمانگر دستور جلسهای را با اهداف درمان روشن تعیین نموده و از آن پیروی میکند، درمانجو یاد میگیرد چگونه محدودیتهایی را در زمینههای دیگر زندگی تعیین نماید(ی رشدی اصلاحی تأمین کنند. در عین حال، متخصصین بالینی سعی میکنند درمانجو را به سمت درک واقعبینانهتری که هیچکس بدون نقص نیست، هدایت کنند. وقتی درمانجویان احساس کنند که درمانگران بهطور فزایندهای از آنها حمایت میکنند، کمتر بزرگمنش و خودمحور میشوند(بک، فریمن و دیویس،2004 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
مؤثرترین روشی که متخصصان بالینی میتوانند در درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته بهکار ببرند، تأمین اطمینان آفرینی و در عین حال، ترغیب آنها به پرورش دادن نظر واقعبینانهتر درمورد خودشان و دیگران است. متأسفانه درمان افراد خودشیفته دشوار است، زیرا آنها نسبت به اختلال خودشان بینش ندارند. از این گذشته، درمانگرانی که آنها را درمان میکنند، ممکن است واکنشهای منفی نیرومندی را تجربه کنند که علت آن ماهیت نشانههای بزرگمنش و سزاواری این افراد است که باعث میشود از درمانگران خود عیبجویی کرده و آنها را تحقیر کنند(داون و همکاران، 2010 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).). کمالگرایی بیش از اندازهی آنها نیز مانعی بر سر راه درمان است. آنها زندگی خود را با موفقیت و دستاوردهایی پر کردهاند که از عزتنفس آنها حفاظت کرده و ناامنی آنها را دفع میکنند. درنتیجه روبرو شدن آنها با اضطرابها و ناامنیهای درونشان بسیار دشوار است(رانینگستام، 2011 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
دارو درمانی
برای بیمارانی که یکی از علائم بالینیشان چرخشهای سریع خلق(mood swing) است، لیتیوم (eskalith)را بکار بردهاند. از آنجا که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته نمیتواندد طرد را تحمل کنند و مستعد افسردگی هستند، داروهای ضدافسردگی به ویژه داروهای سروتونرژیک میتواند مفید باشد(کاپلان، سادوک2015).
آزمون NEO PI-R و شخصیت خودشیفته
در آزمون NEO PI-R این افراد دارای نمرات پایین در زیرمقیاسهای صمیمیت(E1)، نمرات بالا در زیرمقیاسهای قاطعیت(E3) و نمرات پایین در زیرمقیاس هیجانخواهی(E5) مرتبط با شاخص برونگرایی؛ نمرات کم در زیرمقیاس احساسات(O3) و نمرات پایین در زیرمقیاس ارزشها(O6) مرتبط با شاخص گشودگی به تجربهها، نمرات پایین در زیرمقیاس نوعدوستی(A3) و تبعیت(A4) مرتبط با شاخص توافق با دیگران؛ نمرات بالا در زیرمقیاسهای نظم(C2)، وظیفهشناسی(C3)، تلاش برای موفقیت(C4) و محتاط در تصمیمگیری یا انعطافناپذیری در برنامهها(C6) مرتبط با شاخص وجدانی بودن دارند(حقشناس،1395).
ممکن است به عنوان ویژگیهای همراه در زیرمقیاسهای پرخاشگری(N2)، افسردگی(N3) و حساسیت به خویشتن(N4) در زیرمقیاس عصبیت نمرات بالایی داشته باشند. همچنین این امکان وجود دارد که در زیرمقیاس هیجان مثبت از مقیاس برونگرایی نیز نمرات پایین دریافت کنند(حقشناس،1395).
چنین پروفایلی فردی را نشان میدهد که احساسات بازداری شده داشته و تکرو است. توجه داشته باشیم که اختلال شخصبت وسواسی-جبری در کار خود فردی موفق بوده و غالباً بازدهی کاری بالایی دارد(حقشناس،1395).
گردآوردنده: عرفان حمیدی
منابع
- حقشناس، حسن 1395؛ طرح پنج عاملی شخصیتشناسی نظریه، آزمونها و کاربردهای بالینی و مشاورهای: روانسنجی
- دیویدسون، جرالد، نیل، جان، جانسون، شری، کرینگ، آن 2015، آسیبشناسی روانی، ترجمه شمسپور حمید، کچویی، محسن 1397: ارجمند
- اچ دیوید، بارلو، وی، مارک دیورند 2013؛ آسیبشناسی روانی، ترجمه فیروزبخت، مهراد 1394: مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا
- سادوک، بنجامین جیمز، سادوک، ویرجینیا آلکوت، روئیز، پدرو 2015 مترجم رضایی، فرزین 1394، خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک: ارجمند
- هالجین، ریچاردپی، کراس ویبتورن، سوزان2013، آسیبشناسی روانی دیدگاههای بالینی درباره اختلالات روانی1393: روان
- انجمن روانپزشکی آمریکا2013، راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، ترجمه رضاعی، فرزین، فرمند، آتوسا، نیلوفری، علی، هاشمیآذر، ژانت، شاملو، فرهاد1393: ارجمند
#روابط
#شخصیت
#همدلی
#عزتنفس
#عشق
#دلبستگی
#ازدواج
#پایداری_روابط
#زندگی_مشترک
#اختلال_شخصیت_خودشیفته
[1] Narcissistic
[2] Narcissus
[3] Echo
[4] Exhibitionism
[5] Kohut
[6] The Analysis of the Self
[7] The Restoration of the Self
[8] Self-psychology
[9] Carolyn Morf
[10] Frederick Rhodewalt
به نام خدا
جستاری در دنیای خودشیفتهها از 6 نگاه مختلف
(گلچین مطالب طلایی از 6 منبع تخصصی اصلی اختلالات شخصیت)
همهی ما، کسانی را که در خودشان غرق هستند و شاید درمورد تواناییهای خود مبالغه کنند را میشناسیم. آنها خودشان را متفاوت از دیگران و شایسته رفتار و برخوردی متفاوت میدانند. این گرایش در اختلال شخصیت خودشیفته به نهایت خود میرسد(بارلو، 1394). شخصیت افراد خودشیفته بر تمام ابعاد زندگی و بخصوص روابط آنها فاجعهبار است. عزتنفس شکننده، دلبستگی ناایمن و عدم همدلی باعث بروز این فجایع میشود. پس شناسایی نشانههای شخصیت خودشیفته در آشنایی اولیه یا شریک زندگیتان، باعث میشود تا از چاه تاریک رابطه با یک فرد خودشیفته با موفقیت عبور کرده و خودتان را نجات دهید.
توصیف بالینی
شخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته، عزت نفس خود را برمبنای نظر دیگران استوار میسازند، خود را استثنایی دانسته و دیدگاهی خودبزرگبینانه دربارهی تواناییهای خود دارند و خیالپردازیهای مربوط به موفقیت بزرگ، ذهن آنان را به خود مشغول میکند. آنها بیش از حد معمول خودمحور هستند، نیاز به توجه کمابیش مداوم دارند، همدلی نداشته، خودبینی به همراه احساس حسادت داشته، عادت دارند تا از دیگران بهرهکشی کنند و احساس میکنند افرادی سزاوار و مستحق هستند.
افراد خودشیفته وقتی با دیگر آدمهای موفق روبرو میشوند، به شدت حسود و متکبر میشوند و چون معمولاً انتظاراتی را که از خودشان دارند برآورده نمیکنند، معمولاً افسردهاند(بارلو، 1394).
خواستگاه اصطلاح نارسیسیستیک[1]
نارسیس[2] جوانی بود که عشق اکو[3] را رد کرد و مفتون زیبایی خودش شد. او روزها را تحسین زیبایی خودش در یک آبگیر میکرد. روانکاوان از جمله فروید، از اصطلاح narcissism یا خودشیفته برای توصیف کسانی استفاده میکردند که تلقی اغراقآمیزی از مهم بودن خود داشتند و با مورد توجه واقع شدن، اشتغال ذهنی داشتند(بارلو، 1394).
عزتنفس و خودپندارهی زیربنایی افراد خودشیفته
گرچه ممکن است به نظر برسد که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته خود را بهتر از دیگران میدانند، اما این بزرگمنشی ممکن است آسیبپذیری زیربنایی در خودپندارهی آنها را بپوشاند. این افراد نسبت به طرد حساس هستند، به احتمال بیشتری احساس شرم میکنند و کمتر میتوانند با خیالپردازیهای بزرگمنشانه، خودپندارهی متزلزل خود را تقویت کنند. احتمال دارد که آنها خجالتی و حتی همدل به نظر برسند. وقتی احساس میکنند مطابق با معیارهای خود زندگی نکردهاند، به احتمال بیشتری از نظر اجتماعی کنارهگیری میکنند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
امکان دارد برخی افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته واقعاً خودپنداره کاذب و بزرگمنشانه داشته باشند. متخصصان بالینی این دست از افراد خودشیفته را خودشیفتههای بزرگمنش مینامند. این افراد بسیاری از ویژگیهای خودشیفتههای آسیبپذیر را ندارند اما شکست در زمینهی دستاوردهای شخصی، افرادی را که خودشیفتهی بزرگمنش هستند را بیشتر آزار میدهد.
DSM-5 این تمایز را بصورت روشن مطرح نمیکند اما متخصصان بالینی و پژوهشگران معتقدند که این تمایز مهمی است.
نیاز به پیشرفت در افراد خودشیفته
این افراد اغلب به شهرت وثروت به عنوان راهی برای کسب تحسین دیگران بیش از حد بها میدهند. با توجه به تمرکز آنها روی کسب تحسین، ظاهر آنها از اهمیت زیادی برخوردار میشود. به همین دلیل سرمایهگذاری بیش از حدی بر روی لباسهای خود داشته و لباسهای گرانقیمتی به تن دارند. این نکته در تحقیقات نیز تأیید شد. این افراد به همان میزانی که اعتمادبنفس بیش از حدی از خود نشان میدهند، در حسادت و نیاز آنها به تحسین شدن یک آسیبپذیری اساسی آشکار است. درست همانطور که عاشق تعریف و تمجید هستند، گرایش دارند تا به انتقاد هم واکنش شدید نشان دهند. زمانی که با تهدید رقابتی یا تحقیر روبرو میشوند، به احتمال زیاد تلافیجو و پرخاشگر میشوند. این افراد معیارهای شخصی به طرز غیرواقعبینانهای عالی برای خود تعیین میکنند. این احساس سزاواری، به صفت شخصیت بزرگمنشی تبدیل شده و تمایل آنها برای تحسین باعث میشود که هر وقت امکانپذیر باشد، به دنبال شهرت باشند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
روابط افراد خوشیفته
وقتی افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته با دیگران تعامل میکنند، هدف اصلی آنها حمایت از عزتنفس شان است. با این حال، گرچه آنها نسبت به عقاید دیگران حساس هستند، ولی نمیتوانند با دیگران همدلی کنند. در روابط شخصی و خاص خود، نمیتوانند صمیمیت واقعی با همسر یا پارتنر خود ایجاد کنند؛ زیرا بر خودشان، احساساتشان و نحوهای که دیگران آنها را درک میکنند، تمرکز دارند. این افراد انتظار دارند که دیگران بطور ویژه به آنها لطف کنند و درنتیجه روابط بینفردی آنها با اختلال همراه است. نیاز بیش از حد آنها به مورد توجه بودن، اغلب رابطهی زوجی را به چالش میکشد. آنها به دنبال معشوقههایی با جایگاه اجتماعی بالا هستند تا معشوقهی خود را آرمانیسازی کرده و پزشان را بدهند، اما اگر فرصتی برای ارتباط با فردی در جایگاه بالاتر بیابند، معشوقهی خود را عوض میکنند. این افراد تلاش مداومی برای جلب تأیید دیگران دارند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
نخست این که آنها تمایل به فخرفروشی فراوان دارند؛ این کار در آغاز تأثیر خوبی برجای میگذارد؛ اما با گذشت زمان، دیگران فخرفروشی پیاپی را منفی تعبیر میکنند.
روابط افراد خودشیفته شکننده است و چون به به قواعد مرسوم رفتار تن نمیدهند، ممکن است خون افراد دیگر را به جوش بیاورند. رفتار استثمارگرایانه در روابط بین فردی آنها چیز کاملاً پیش پاافتاده و رایجی است. اینها نمیتوانند همدلی از خود نشان دهند و برای دستیابی به اهداف خودخواهانهی خودشان تظاهر به همدردی میکنند(کاپلان، سادوک2015)
دوم این که وقتی کسی در کاری که با عزتنفس ارتباط دارد بهتر از آنها عمل میکند، وجههی آن شخص را خراب خواهند کرد، حتی جلوی خود آن فرد. این چارچوب، درک علت این موضوع را آسان میکند که چرا اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته مرتکب رفتارهایی میشوند که باعث بیزار شدن دیگران از آنها میشوند؛ حس خویشتن این افراد به مورد تحسین قرار گرفتن بستگی دارد، نه دستیابی به صمیمیت و حفظ آن(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
معیارهای DSM-5 برای اختلال شخصیت خودشیفته
الگوی نافذی از خودبزرگبینی(در عالم خیال یا رفتار)، نیاز به تحسین و فقدان همدلی که از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینههای مختلف به چشم میخورد و با پنج مورد یا بیشتر از موارد زیر مشخص میشود:
- احساس خودبزرگبینی به صورت مهم پنداشتن خود داشته باشد(مثلاً درمورد دستاوردها و استعدادهای خود اغراق کند، انتظار دارد بدون اینکه به موفقیت چشمگیری دست یافته باشد، او را آدم بزرگ و برتری بدانند).
- با خیالپردازیهایی در زمینهی موفقیت بیحد و حصر، قدرت، هوشريال استعداد، زیبایی یا عشق ایدهآل اشغال ذهنی دارد.
- معتقد است که “خاص” و بیهمتا است و فقط افراد یا مؤسسات خاص یا عالی رتبه قادر به درک وی هستند و بایستی تنها با آنها رابطه داشته باشد.
- نیاز مفرط به تحسین
- وجود احساس محق بودن(یعنی، به شکل نامعقولی انتظار داشته باشد برخوردی بسیار مطلوب با وی صورت گیرد یا افراد بیچون و چرا تسلیم خواستههایش شوند).
- در روابط بین فردی استثمارگر است(یعنی، از دیگران برای رسیدن به اهداف خود سوءاستفاده میکند).
- فقدان همدلی: تمایلی برای درک و شناخت احساسات و نیازهای دیگران ندارد.
- اغلب به دیگران حسادت میورزد یا معتقد است که دیگران به وی حسادت میورزند.
- رفتارها یا نگرشهای پرنخوت و متکبرانه نشان میدهد(DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا 2013).
برخی از ویژگیهای همراه به شرح زیر است
- عزتنفس شکننده(که تماماً وابسته به شرایط بیرونی است) توأم با بیش حساسی به انتقاد
- دارای دستاوردهای بسیار زیاد در مقایسه با سایر اختلالات شخصیت
- احساس شرم و تحقیرشدگی فراوان
- رفتارهای نمایشی(لذت بردن از به نمایش گذاشتن خود در برابر دیگران)
- ترس از نقصهای نهفتهی خود و آشکار شدن این نقصها(حقشناس،1395).
آسیبپذیری عزتنفس افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته را نسبت به ضربهی ناشی از انتقاد یا شکست بسیار حساس میسازد. اگرچه ممکن است آنها این مسئله را آشکار نسازند، اما انتقاد میتواند این افراد را ناراحت کرده و برای آنها احتمالاً احساس تحقیر، خفت وخواری، تهی و بیارزش بودن و پوچی ایجاد کند. بنابراین، آنها ممکن است با نفرت، خشم یا حملهی متقابل گستاخانه واکنش نشان دهند. چنین تجاربی الب به انزوای اجتماعی یا تظاهری از فروتنی منجر میشود که میتواند خودبزرگبینی بیمار را پنهان کرده و از آن محافظت نماید. به طور معمول روابط بین فردی به دلیل مشکلات ناشی از استحقاق، نیاز به تحسین و بیاعتنایی نسبی به حساسیتهای دیگران مختل است. اگرچه جاهطلبی و اعتمادبنفس قوی ممکن است به توفیقهای بزرگ منتهی شود، اما ممکن است عملکرد به دلیل عدم تحمل انتقاد یا شکست مختل گردد. گاهی اوقات کارکرد شغلی میتواند بسیار پایین باشد، که نشان دهندهی عدم تمایل به پذیرش خطر رقابت یا موقعیتهای دیگری است که احتمال شکست وجود دارد. احساسات پایدار شرمساری یا حقارت و وجود خودانتقادی ممکن است با انزوای اجتماعی، خلق افسرده و اختلال افسردگی پایدار(افسردهخویی) یا اختلال افسردگی اساسی همراه باشد. برعکس دورههای پیدار خودبزرگبینی ممکن است با خلق هایپومانیا همراه باشند. بهعلاوه اختلال شخصیت خودشیفته با بیاشتهایی عصبی و اختلالات مصرف مواد(بهویژه وابسته به کوکائین) همراه است. اختلال شخصیت خودشیفته ممکن است با اختلالات شخصیت نمایشی، مرزی، ضداجتماعی و پارانوئید همابتلایی داشته باشد(DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا 2013).
تشخیصهای افتراقی
اختلال شخصیت خودشیفته را باید از حالتهای شیدایی و شیدایی خفیف، با توجه به موقتی بودن شیدایی و حس سرخوشی و مختل شدن عملکردهای فردی و اجتماعی این دو مورد تفکیک کرد(حقشناس،1395).
هرکدام از اختلال شخصیتهای مرزی، نمایشی و ضداجتماعی اغلب همزمان با اختلال شخصیت خودشیفته در یک فرد وجود دارد و این به معنای آن است که تشخیص افتراقی آنها از هم بسیار دشوار است(کاپلان، سادوک2015).
همچنین اختلال شخصیت خودشیفته را باید از این اختلالهای شخصیت تفکیک کرد:
- ضداجتماعی: در هر دو اختلال با سوءاستفاده میبینیم اما سوءاستفادههای خودشیفته از دیگران برای ارضای حس برتریطلبی صورت میگیرد نه برای سودجویی؛ همچنین در شخصیتهای ضداجتماعی نیاز بیش از حد به تحسین شدن وجود ندارد(حقشناس،1395).
در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی سابقهی رفتار تکانشی وجود دارد که اغلب به سوءمصرف الکل و سایر مواد مربوط است و باعث میشود گرفتاریهای مکرر قانونی پیدا کنند(کاپلان، سادوک2015).
- مرزی: دارای اعتمادبنفسی بیثبات است و رفتاری آشوبناک دارد، رفتارهای خودخریبگرانه دارد و دارای اضطراب مزمن است و به ندرت دارای دستاوردهای قابلتوجه در زندگی است(حقشناس،1395).
بیماران دچار اختلال شخصیت خودشیفته کمتر از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی اضطراب دارند، زندگیشان کمتر از آنها آشوبناک(Chaotic)است و کمتر اقدام به خودکشی میکنند(کاپلان، سادوک2015).
- نمایشی: برعکس خودشیفتهها دارای ظرفیتهای خوبی برای همدلی و بروز هیجانات است و به ندرت از خود دقت و وسواس در امور و سوءاستفاده از دیگران نشان میدهد(حقشناس،1395).
در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی، خصایصی از نمایشگری[4] و بازی دادن دیگران در روابط بین فردی دیده میشود که با آن چه در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته دیده میشود، مشابهت دارد.
- وسواسی جبری: انعطافناپذیر، کمالگرا، جزئینگر و از نظر اجتماعی منزوی بوده و برعکس خودشیفتهها نیازی به تحسین شدن و دیده شدن یا بیان دستاوردهایشان ندارند(حقشناس،1395).
- پارانوئید: منزوی بوده و دارای سوءظن بسیار شدید هستند در حالی که سوءظن موجود در خودشیفتهها احتمالی بوده و به شدت اختلال شخصیت پارانوئید نیست(حقشناس،1395).
علتشناسی اختلال شخصیت خودشیفته
در دوران نوزادی و طفولیت، موجوداتی خودمحور و متوقعی هستیم که البته این جزئی از تلاش ما برای بقا است. اما بخشی از فرایند اجتماعی شدن بچهها این است که همدلی و نوعدوستی را یاد بگیرند. برخی از روانشناسان از جمله کوهوت[5] معتقدند اختلال شخصیت خودشیفته عمدتاً ناشی از شکست عمیق والدین در ایفای نقش الگوی همدلی در سالهای نخست رشد کودک هستند. در نتیجه، کودک در مرحلهی خودمحوری وخودبزرگبینی رشد، تثبیت میشود؛ در ضمن چنین کودکی(و بعداً چنین بزرگسالی) درگیر جستجوی بیپایان و بیفایدهی شخصی آرمانی میشود که نیازهای نابرآوردهاش در زمینهی همدلی را برآورده کند(بارلو، 1394).
با توجه به اهمیت فرزندپروری آسانگیرانه در فرایند شکلگیری شخصیت خودشیفته، اینجا درمورد سهیم شدن فرزندپروری در صفات شخصیتی صحبت کنیم.
برای تبیین این که فرزندپروری چگونه میتواند در خودشیفتگی نقش داشته باشد، چندین الگوی مختلف تدوین شده است. میلون(1984)، در تبیینی برجسته فرضیهپردازی کرد والدینی که بیش از اندازه آسانگیر هستند، باور کودکان به این که خاص هستند(و حتی خاصتر از کودکان دیگر) و این که نمودهای رفتاری خاص بودن آنها از جانب دیگران تحمل خواهد شد را پرورش میدهند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
رویکرد روانکاوی فروید، خودشیفتگی را به صورت شکست فرد در پیشروی از مراحل اولیه و بسیار متمرکز بر خودِ رشد وانی-جنسی در نظر میگیرد. نظرپردازانی که در چارچوب روابط شیء کار میکنند، فرد خودشیفته را به صورتی درنظر میگیرند که نتوانسته است خودپندارهی منسجمی را تشکیل دهد. فرد خودشیفته وقتی میکوشد حمایت اولیهی والدین را جبران کند، ناامنی را در احساس اهمیت شخصی کاذب جبران میکند(کوهات،1966،1971 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
روانشناسی خود
هنیز کوهات، در دو کتاب تحلیل خود[6](1971) و بازسازی خود[7](1977) بر پایه روانشناسی خود[8]که نوعی نظریه روانپویشی است، الگویی از خودشیفتگی را بنا نهاد. او کار خود را از این مشاهدهی بالینی آغاز کرد که شخص مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، اهمیت خویشتن، خودستایی و تخیلات مربوط به موفقیت نامحدود را نمایش میدهد. طبق نظریه کوهات، این ویژگیها عزتنفسی بسیار شکننده را میپوشانند. افراد دارای اختلال شخصیت خودشیفته میکوشند تا از طریق جستجوی پایانناپذیر احترام از جانب دیگران حس خودارزشمندیشان را تقویت کنند. بنابراین، خودارزشمندی بادکرده و ناارزندهسازی دیگران، دفاعهای علیه احساس شرم هستند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
پژوهشها این فرضیه را تأیید میکنند که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، نسبت به افراد بدون اختلال شخصیت، شرم بیشتری را تجربه میکنند.
مدل شناختی-اجتماعی
کارولین مورف[9] و فردریک رودوالت[10](2001) مدلی برای اختلال شخصیت طرحریزی کردند که برپایهی دو عقیدهی بنیادین استوار است، نخست این که اشخاص دچار این اختلال عزتنفس شکننده دارند، که تا حدودی به این علت است که سعی میکنند باور خاص خود را حفظ کنند. دوم این که اهمیت تعاملات بینفردی برای آنها به دلیل کمک به عزتنفس است و نه بخاطر دستیافتن به نزدیکی و صمیمیت. به عبارت دیگر، آنها به دنبال حفظ تصویری باشکوه از خودشان هستند و این هدف بر تجارب آنها سایه میافکند. تحقیقات مختلف نشان میدهد که افراد دچار اختلال شخصیت خودشیفته سوگیریهای شناختی دارند که به حفظ باورهای خودبزرگبینی آنها کمک میکنند(دیویدسون، نیل، جانسون، آن2015).
عوارض
انزوای اجتماعی، خلق افسرده، افسردهخویی(دیستایمی) یا اختلال افسردگی اساسی در واکنش به انتقاد و شکست
همراهی با سایر اختلالات
این بیماران درخطر ابتلا به افسردگی اساسی، وابستگی و سوءمصرف مواد(بخصوص کوکائین) هستند. شایعترین اختلالات شخصیت همراه با این اختلال، شخصیتهای مرزی، ضداجتماعی، نمایشی و پارانوئید میباشد(حقشناس،1395).
زوال عملکرد
در روابط بین فردی و به ویژه در حوزهی ازدواج و رابطهی زوجی دچار اشکال میشوند(حقشناس،1395).
همهگیرشناسی
براساس DSM-5 شیوع 1 تا 6 درصدی در جمعیت دیده میشود. والدین خودشیفته غالباً چنین طرز تفکر و ژنتیکی را به فرزندانشان منتقل میکنند(حقشناس،1395).
شیوع
پژوهشگران معتقدند که میانگین شیوع اختلال شخصیت خودشیفته در تحقیقات، تقریباً 1 درصد در کل جمعیت است. با این حال، میزان شیوع این اختلال در جمعیت افرادی که جویای درمان بالینی هستند، بسیار بالاتر و بین 2 تا 36 درصد است(داوان، کانیک، اولدهام و کاوردیل،2010).
طبق DSM-5 شیوع اختلال شخصیت خودشیفته، یک تا 6 درصد از جمعیت عمومی است. خطر وقوع این اختلال در فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد، چون آنها احساس غیرواقعبینانهی همهتوانی(قدرت مطلق)، خودبزرگبینی، زیبا بودن و باهوش بودن را در ذهن فرزندان خود نیز میکارند(کاپلان، سادوک2015)
برآورد اختلال شخصیت خودشیفته، برپایه تعاریف DSM-IV، در نمونههای برگرفته شده از جامعه بین صفر تا 2/6 درصد متغیر بوده است(DSM-5، انجمن روانپزشکی آمریکا 2013).
فرایند
دارای فرایندی مزمن است. هر چند علائم این اختلال از سنین 40 سالگی به بعد کاهش پیدا میکند ولی معمولاً حس بدبینی آنها افزایش مییابد(حقشناس،1395).
عوامل زمینهساز
فرزندان والدین دچار این اختلال شخصیت در خطر ابتلا به آن هستند. چنین والدینی حس غیرواقعی بزرگمنشی را به فرزندان خود القاء مینمایند. افزون بر این بسیاری از افراد خودشیفته، واقعاً بااستعداد، زیبا و باهوش هستند و همین امتیازهای آنهاست که این افراد را به دام خودشیفتگی میکشاند(حقشناس،1395).
سیر و پیشآگهی
اختلال شخصیت خودشیفته، اختلالی مزمن و صعبالعلاج است. اینگونه بیماران پیوسته باید پیوسته متحمل ضربههایی شوند که در نتیجه رفتار خودشان یا وقایع زندگی بر خودشیفتگیشان وارد میشود. آنها نمیتوانند پیری را تاب بیاورند؛ چون زیبایی، قدرت و مزایای جوانی برایشان مهم است و آنها دودستی به این چیزها چسبیدهاند. به همین دلیل در برابر بحران میانسالی آسیبپذیرتر از دیگران هستند(کاپلان، سادوک2015).
درمان
تحقیقات درمورد گزینههای درمانی از لحاظ تعداد مطالعات و گزارشهای موفقیت، کم و محدود هستند. درمان این افراد غالباً بر خودبزرگبینی، حسادت شدید آنها به ارزیابی و همدلی نکردن آنها با دیگران متمرکز است(بک و دیگران 2007). در شناخت درمانی تخیلات جای خود را به تجربیات روزانه میدهند که واقعاً دستیافتنی هستند. راهبردهای کنار آمدن، از قبیل آرمیدگیآموزی، هم به آنها کمک میکند تا با انتقادات روبرو شده و آن را بپذیرند(بارلو، 1394).
کمک به افراد خودشیفته برای تمرکز بر احساس دیگران هم مفید است، از آنجا که مبتلایان به این اختلال بخصوص در دوران میانسالی، مستعد دورههای افسردگی شدید هستند، درمان آنها غالباً با پرداختن به افسردگی شروع میشود، اما نمیتوانیم درمورد تأثیر چنین درمانی بر اختلال شخصیت خودشیفته، نتیجهگیری خاصی کنیم(بارلو، 1394).
متخصصین بالینی که در چاجوب دیدگاه روانپویشی کار میکنند، میکوشند با استفاده از همدلی برای کمک به جستجوی درمانجو برای شهرت و تحسین، تجربه ی رشدی اصلاحی تأمین کنند. در عین حال، متخصصین بالینی سعی میکنند درمانجو را به سمت درک واقعبینانهتری که هیچکس بدون نقص نیست، هدایت کنند. وقتی درمانجویان احساس کنند که درمانگران بهطور فزایندهای از آنها حمایت میکنند، کمتر بزرگمنش و خودمحور میشوند(کوهات،1966،1971 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
درمانگران شناختی-رفتاری بر عقاید ناسازگارانهای که درمانجویان آنها دارند تمرکز میکنند، از جمله این عقیده که آنها افراد استثنایی هستند که بیشتر از افراد معمولی سزاوار فرخورد بهتر هستند. این عقاید اجازه نمیدهند که آنها تجربهی خود را به صورت واقعبینانه در نظر بگیرند و هنگامی که تجارب بزرگمنشانه درمورد خودشان با تجربیات شکست در دنیای عملی اختلاف پیدا میکند، با مشکلاتی روبرو میشوند. بنابراین متخصصین بالینی که بر طبق دیدگاه شناختی-رفتاری کار میکنند، مداخلههایی را ترتیب میدهند که با گرایشهای خود والابینی و خودمحوری درمانجو هماهنگ، نه این که علیه آنها باشد. مثلاً درمانجو بجای اینکه تلاش کند تا مراجع را متقاعد کند که کمتر خودخواهانه عمل کند، میکوشد به او نشان دهد که راههای بهتری برای رسیدن به هدفهای شخصی مهم وجود دارند. در عین حال درمانگر از تسلیم شدن در برابر درخواستهای درمانجو برای لطف و توجه خاص اجتناب میکند. در صورتی که درمانگر دستور جلسهای را با اهداف درمان روشن تعیین نموده و از آن پیروی میکند، درمانجو یاد میگیرد چگونه محدودیتهایی را در زمینههای دیگر زندگی تعیین نماید(ی رشدی اصلاحی تأمین کنند. در عین حال، متخصصین بالینی سعی میکنند درمانجو را به سمت درک واقعبینانهتری که هیچکس بدون نقص نیست، هدایت کنند. وقتی درمانجویان احساس کنند که درمانگران بهطور فزایندهای از آنها حمایت میکنند، کمتر بزرگمنش و خودمحور میشوند(بک، فریمن و دیویس،2004 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
مؤثرترین روشی که متخصصان بالینی میتوانند در درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته بهکار ببرند، تأمین اطمینان آفرینی و در عین حال، ترغیب آنها به پرورش دادن نظر واقعبینانهتر درمورد خودشان و دیگران است. متأسفانه درمان افراد خودشیفته دشوار است، زیرا آنها نسبت به اختلال خودشان بینش ندارند. از این گذشته، درمانگرانی که آنها را درمان میکنند، ممکن است واکنشهای منفی نیرومندی را تجربه کنند که علت آن ماهیت نشانههای بزرگمنش و سزاواری این افراد است که باعث میشود از درمانگران خود عیبجویی کرده و آنها را تحقیر کنند(داون و همکاران، 2010 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).). کمالگرایی بیش از اندازهی آنها نیز مانعی بر سر راه درمان است. آنها زندگی خود را با موفقیت و دستاوردهایی پر کردهاند که از عزتنفس آنها حفاظت کرده و ناامنی آنها را دفع میکنند. درنتیجه روبرو شدن آنها با اضطرابها و ناامنیهای درونشان بسیار دشوار است(رانینگستام، 2011 به نقل از هالجین، کراس ویتبورن،2013).
دارو درمانی
برای بیمارانی که یکی از علائم بالینیشان چرخشهای سریع خلق(mood swing) است، لیتیوم (eskalith)را بکار بردهاند. از آنجا که افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته نمیتواندد طرد را تحمل کنند و مستعد افسردگی هستند، داروهای ضدافسردگی به ویژه داروهای سروتونرژیک میتواند مفید باشد(کاپلان، سادوک2015).
آزمون NEO PI-R و شخصیت خودشیفته
در آزمون NEO PI-R این افراد دارای نمرات پایین در زیرمقیاسهای صمیمیت(E1)، نمرات بالا در زیرمقیاسهای قاطعیت(E3) و نمرات پایین در زیرمقیاس هیجانخواهی(E5) مرتبط با شاخص برونگرایی؛ نمرات کم در زیرمقیاس احساسات(O3) و نمرات پایین در زیرمقیاس ارزشها(O6) مرتبط با شاخص گشودگی به تجربهها، نمرات پایین در زیرمقیاس نوعدوستی(A3) و تبعیت(A4) مرتبط با شاخص توافق با دیگران؛ نمرات بالا در زیرمقیاسهای نظم(C2)، وظیفهشناسی(C3)، تلاش برای موفقیت(C4) و محتاط در تصمیمگیری یا انعطافناپذیری در برنامهها(C6) مرتبط با شاخص وجدانی بودن دارند(حقشناس،1395).
ممکن است به عنوان ویژگیهای همراه در زیرمقیاسهای پرخاشگری(N2)، افسردگی(N3) و حساسیت به خویشتن(N4) در زیرمقیاس عصبیت نمرات بالایی داشته باشند. همچنین این امکان وجود دارد که در زیرمقیاس هیجان مثبت از مقیاس برونگرایی نیز نمرات پایین دریافت کنند(حقشناس،1395).
چنین پروفایلی فردی را نشان میدهد که احساسات بازداری شده داشته و تکرو است. توجه داشته باشیم که اختلال شخصبت وسواسی-جبری در کار خود فردی موفق بوده و غالباً بازدهی کاری بالایی دارد(حقشناس،1395).
گردآوردنده: عرفان حمیدی
منابع
- حقشناس، حسن 1395؛ طرح پنج عاملی شخصیتشناسی نظریه، آزمونها و کاربردهای بالینی و مشاورهای: روانسنجی
- دیویدسون، جرالد، نیل، جان، جانسون، شری، کرینگ، آن 2015، آسیبشناسی روانی، ترجمه شمسپور حمید، کچویی، محسن 1397: ارجمند
- اچ دیوید، بارلو، وی، مارک دیورند 2013؛ آسیبشناسی روانی، ترجمه فیروزبخت، مهراد 1394: مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا
- سادوک، بنجامین جیمز، سادوک، ویرجینیا آلکوت، روئیز، پدرو 2015 مترجم رضایی، فرزین 1394، خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک: ارجمند
- هالجین، ریچاردپی، کراس ویبتورن، سوزان2013، آسیبشناسی روانی دیدگاههای بالینی درباره اختلالات روانی1393: روان
- انجمن روانپزشکی آمریکا2013، راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، ترجمه رضاعی، فرزین، فرمند، آتوسا، نیلوفری، علی، هاشمیآذر، ژانت، شاملو، فرهاد1393: ارجمند
#روابط
#شخصیت
#همدلی
#عزتنفس
#عشق
#دلبستگی
#ازدواج
#پایداری_روابط
#زندگی_مشترک
#اختلال_شخصیت_خودشیفته
[1] Narcissistic
[2] Narcissus
[3] Echo
[4] Exhibitionism
[5] Kohut
[6] The Analysis of the Self
[7] The Restoration of the Self
[8] Self-psychology
[9] Carolyn Morf
[10] Frederick Rhodewalt