به نام خدا

بخش سوم

میزان استفاده از منابع علمی معتبر از 3:  2

مباحث اصلی:

 

 

دوستی در حیوانات

حتی در حیوانات نیز روابط دوستی اثبات شده است؛ زیست‌شناسان درحیواناتی که به ما شبیه‌تر هستند مثل بابون‌ها، شامپانزه‌ها یا میمون‌ها دیگر بجای اصطلاح “جفت ترجیح داده شده” برای توصیف رابطه بین دو حیوان از یک گونه از کلمه دوست استفاده می‌کنند. برای رابطه دوستی زیرساخت‌های شناختی پیچیده‌ای نیاز هست که در قدم اول باید بتواند یک حیوان را از حیوان دیگر تمایز داد و فردی را از فرد دیگر مجزا کرد و شاید به همین دلیل باشد حیوانات تکامل‌یافته‌تر روابط دوستانه را تجربه می‌کنند. در نتیجه دقیقاً همان چیزی که در روابط انسانی به عنوان دوستی می‌شناسیم، “رابطه نزدیکی که در آن رابطه دو طرفه، احساس مثبت و پایداری وجود دارد”، چنین روابطی را در بابون‌ها نیز می‌توانید ببینید که یک بابون به بابون خاص دیگری کمک می‌کند و با همدیگر وقت می‌گذرانند و بدون این که هیچ رابطه جنسی با همدیگر داشته باشند، در کنار هم هستند و نوع دیگری از رابطه را تجربه می‌کنند.

جالب‌تر اینجاست که دقیقاً مثل انسان‌ها، رابطه‌ی دوستی بر طول عمر این حیوانات نیز اثر می‌گذارد. البته که بر اساس نظریه بقای متناسب‌ترین[1]، از نظر زیستی و تکاملی رابطه دوستانه می‌تواند یک مزیت رقابتی در اعضای یک گونه حساب شده و شانس زنده ماندن را افزایش بدهد.

 

روابط بین فردی در طول مراحل مختلف زندگی

در دو سه سال ابتدای زندگی تقریباً تمام ارتباط نوزاد با والدین‌ش است. در 3 تا 7 سالگی توانایی‌های زبانی و منطقی پیدا می‌کند و بعد هم دایره تعاملاتش گسترده می‌شود. همچنین باید توجه داشت نقشِ بازی در رشد بچه بسیار عمیق است. بازی در سنین کم بیشتر با هم سن و سال‌ها انجام می‌شود زیرا تفاوت‌های شناختی-جسمانی کودکان در هر سال بسیار متفاوت می‌شود اما در هر حالت میل به بازی همواره هست و نقش بسیار کلیدی در بقای ما دارد و انواع و اقسام مهارت‌های ذهنی و جسمی مثل همدلی، همکاری، رفتار مناسب با گروه‌های اجتماعی مختلف را با همین بازی کردن پرورش می‌دهیم. بازی نیز چیزی است که فقط مختص انسان نیست؛ بین شامپانزه‌ها، میمون‌ها، سگ‌ها و گربه‌ها، توله خرس‌ها و بسیاری از حیوانات دیگر نیز بازی می‌کنند؛ همان‌طور که دانشمندان پی برده‌اند توله‌ خرس‌هایی که بازی می‌کنند شانس بقای بیشتری نیز دارند. در تحقیقی از زندانی‌های یک زندان پرسیدند در زمان کودکی چگونه خودتان را سرگرم می‌کردید؟ دیدند که بسیاری از این افراد در زمان کودکی جایی برای بازی کردن نداشتند و برای همین است که شاید بازی را ویلیام گلاسر جزو نیازهای اساسی ما می‌داند.

نوجوانی شروع طوفان‌های رابطه‌ای:

در نوجوانی برای افراد بسیار مهم می‌شود که دیگران آن‌ها را چگونه می‌بینند. از نظر کیفیت رابطه، رابطه افقی که نوجوان با همسالانش دارد با رابطه عمودی و بالا به پایینی که او با والدین خود دارد بسیار متفاوت است. در روابط دوستانه نوجوانان هم‌سطح هستند و باید یاد بگیرند تا وفاداری کنند، بده‌بستان داشته باشند و مفهوم قابل اعتماد بودن را تمرین کنند. شکل‌گیری دوستی نیز از همین‌جا آغاز می‌شود و اگر از بچه مدرسه‌ای بپرسید دوست خوب کیه میگه دوستی که با من بازی میکنه و اسباب‌بازی به من میده و من رو نمیزنه و… . این از سیستم فکری عینی بچه‌های قبل از نوجوانی در می‌آید، البته که پشت همین چیزهایی که می‌گوید مطالب مهمی وجود دارد، همین انتظارات بعداً از عینی‌ بودن به سمت انتزاعی بودن حرکت کرده و منطقی می‌شود اما ریشه و بنیانش همین است که بود، یعنی همان در کودکی با هم بازی کنیم، در نوجوانی با هم وقت بگذرانیم می‌شود. اسباب‌بازی‌ش رو به من بده تبدیل به این که به من کمک کنه و وفادار باشیم و با هم صمیمی باشیم تبدیل می‌شود. در این صورت دوست میشه منبعی برای گرفتن تأیید و اعتبار و دریافت حمایت و بچه‌ها یاد می‌گیرند که چطور از هم حمایت کنند. در حالی که در رابطه عمودی با پدر و مادر، چنین چیزی را همه نوجوانان نمی‌بینند و نیازی هم به دیدن آن ندارند. در فرایند دوست پیدا کردن تفاوت‌های شخصیتی نوجوانان نیز مشخص‌تر شده است.

در نوجوانی با توجه به این که اولین تمایلات جنسی ظاهر شده و پیچیدگی‌های کودک افزایش پیدا می‌کند، برای این که متوجه بشوید اوضاع روانی بچه در این سنین چگونه است، می‌توانید ارزیابی کنید که ساعت ناهار چه حالی دارد، آیا در ساعت ناهار تنها و گوشه‌گیر است یا می‌تواند با بقیه سر صحبت را باز کند و در گروهی باشد؛ زیرا روابط دوستانه در این سن گسترش پیدا می‌کنند و کاربردشان نیز تغییر می‌کند، دیگر پذیرفته شدن و پذیرفته نشدن تبدیل به یک موضوع محوری می‌شود و در ساعت ناهار اتفاقات بسیار زیادی رخ می‌دهد. بیشترین آزادی عمل نیز در همان ساعت ناهار است و در فیلم‌ها و سریال‌ها بسیاری از اتفاقات در همان ساعت ناهار رخ می‌دهد. و بر خلاف دیدگاه رایج، ساعت ناهار به هیچ عنوان موضوع حاشیه‌ای در مدرسه نیست، بلکه اصل مدرسه رفتن بخصوص در دوره نوجوانی همین است، در دوران مدرسه ما یاد می‌گیریم که چگونه با افراد ارتباط برقرار کنیم، پیچیدگی‌های روابط فردی مثل وفاداری، اعتماد یا همکاری و همدلی را با آزمون و خطا متوجه می‌شویم و همه این مهارت‌های بسیار پیچیده را در همین محیط یاد می‌گیریم. در دوره نوجوانی بالا و پایین‌های احساسی بسیار شدیدی را افراد تجربه می‌کنند اما این تجربیات تا دهه‌ها کمک‌ حال افراد برای رشد و پیشرفت می‌شود. در این دوره دوستی‌های بسیار شدید و روابط بسیار عمیقی شکل می‌گیرد و این‌ها را بعضی وقت‌ها دست کم می‌گیریم اما این روابط بسیار مهم بوده و اثرات پایدار ماندن یا شکسته شدن آن شاید تا پایان عمر بر روابط آتی اثرگذار خواهد بود. الگوی روابط افراد در آینده از همان درس‌هایی می‌آید که در همین سن شکل می‌گیرد و بسیاری از والدین و معلمان جنبه‌ی مثبت این روابط را نادیده می‌گیرند و تنها با توجه به روابطی که مشکل‌زا بوده است، سعی می‌کنند تا از صمیمیت و ارتباط عمیق دانش‌آموزان جلوگیری کنند. مثلاً این که معلمان دوستان صمیمی را که در کلاس با هم صحبت می‌کنند از هم جدا می‌کنند، این باعث می‌شود تا توانایی حل مسئله که در این افراد در حال شکل‌گیری بود از بین برود. در حالی که اتفاقاً معلمین باید افرادی را که بهتر می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند را کنار هم بنشانند.

در این دوران افرادی که دوست نزدیک ندارند در خطر افسردگی و اضطراب قرار می‌گیرند و مخصوصاً بین پسرها این بسیار رایج‌تر بوده و می‌تواند زمینه را برای مشکلات سلامتی و اجتماعی فراهم کند.

در این دوران نوجوانان ریسک‌پذیر بوده و میل به تجربیات جدید و خطر کردن دارند، زیرا بخش‌های عاطفی مغز این افرادکه از نظر تکاملی قدیمی‌تر هستند کاملاً رشد کردند اما قشر پیش‌پیشانی که مربوط به فرایندهای شناختی عالی است هنوز کامل نشده و کامل شدن آن تا اواسط دهه بیست طول می‌کشد، به همین دلیل هنوز عقل و منطق، رشد کامل خود را نداشته است. در این صورت احساسات و امیال با تمام قوا جلو می‌روند و منطق و نیروی عقلانی هنوز Coming Soon  هستند. این باعث می‌شود تا نوجوانان رفتارهای غیرعقلانی زیادی داشته باشند. بعضی اوقات چنین رفتارهایی بسیار پرخطر می‌شود و گاهی دیگران این رفتارها را به حساب فشار همسالان می‌گذارند تا در گروه پذیرفته بشود. در صورتی که لازم نیست همسالان فشار خاصی بیاورند تا نوجوان تصمیم پرریسکی بگیرد، گاهی همین که حضور داشته باشند، ریسک‌پذیری افراد را افزایش می‌دهد.

حواس‌‌مان باشد که در دوران نوجوانی دیگر نوجوان دنیا را بر مبنای نگاه والدین نمی‌بیند بلکه برمبنای نگاه دوستانش می‌بیند.

کیفیت دوستی‌ها در دهه‌های مختلف زندگی:

کیفیت دوستی‌ها در دهه‌های مختلف متفاوت است، دهه بیست زندگی دوستی‌ها قبیله‌ای بوده و بسیار نزدیک است، افراد وقت بیشتری دارند تا با یکدیگر بگذرانند و از کنار هم بودن لذت می‌برند. دهه‌ی سوم زندگی دوستی‌ها کم‌رنگ‌تر شده و افراد ازدواج می‌کنند، نقل مکان کرده، درگیر کار می‌شوند یا به دلایل مختلف دیگر دوستی‌ها مثل سابق نخواهد بود.

در دهه چهل زندگی  مسئولیت‌های کاری افراد بیش از پیش شده، بچه‌ها بزرگ‌تر شده و مدرسه می‌روند و باز هم اولویت دوستان در زندگی ممکن است کمتر بشود.

در تحقیقی در طول 7 ماه، تماس‌های جامعه‌ی آماری به تعداد حدود دو و نیم میلیون کاربر مرد و یک میلیون و هشت‌صد هزار کاربر زن و سه میلیارد تماس را بررسی کردند. هدف ارزیابی محتوای مکالمات افراد، این که چه کسی به چه کسی زنگ می‌زند و زمان صحبت‌شان به چه میزان است را ببینند تا متوجه شوند که هر فردی از نظر عاطفی به چه کسی نزدیک است، سپس متوجه شدند همان‌طور که ارزیابی افراد از دوران نوجوانی به سمت افراد بزرگ‌سال ادامه پیدا می‌کرد، بیشترین تماس‌های‌ آن‌ها از والدین کم‌کم به تماس با دوستان، تماس با جنس مخالف و تماس با جنس مخالف هم سن و سال  می‌رود. زمانی که نمودارها بررسی می‌شوند، کاملاً قابل مشاهده است که افراد دوستان‌شان را بخاطر روابط عاشقانه رها می‌کنند، یعنی با دوست‌دختر و دوست‌پسر وارد رابطه می‌شوند و ارتباط دوستانه‌شان ضعیف می‌شود و این ادامه دارد تا 28 -29 سالگی، در 30 سالگی دوباره دوستان بخش عمده‌ای از تماس‌ها را تشکیل می‌دهند(نتایج این تحقیق درمورد تماس‌های غیرحضوری بوده درحالی که آنچه که پیش تر بیان شد درمورد دیدارهای حضوری بود)، افزایش تماس با دوستان در دهه‌ی سوم شاید به دلیل کاهش امکان دیدار حضوری باشد. سپس بین 29 تا 45 سالگی تماس با همسر هم کم می‌شود زیرا افراد با هم زندگی می‌کنند و بیشتر حرف‌های‌شان را حضوری می‌زنند و تماس با دوستان دوباره به بخش عمده‌ای از تماس‌ها تبدیل می‌شود(مخصوصاً بین خانم‌ها). در ادامه که به سمت دوره‌های پایانی زندگی نزدیک‌تر می‌شویم، تعادلی بین سه نسل ایجاد می‌شود. تماس با فرزندان، تماس با نوه‌ها و تماس با دوستان نسبتاً به یک اندازه می‌شود، البته که در این جا مؤلفه‌های شخصیتی نیز اثرگذار است که در بخش‌های بعد به آن پرداخته می‌شود.

نویسنده: عرفان حمیدی

 

 

[1] Survival of fittest

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *